کودکان کار افغانستان آرزوهای بلند دارند
عایشه و مرسل دو کودک کار افغانستانی هستند کە از آرزوهای بلند خود و مشکلاتی کە با آن مواجە میشوند سخن میگویند.
بهاران لهیب
کابل-با حاکمیت دوباره طالبان، شمار دختران بین سنین ۸ تا ۱۵ در جادههای کابل روز به روز بیشتر شدهاند و مصروف فروش ماسک و قلم و آب، پاککاری شیشه خودروها و گداییاند تا از این طریق برای خود و خانواده لقمه نانی کمایی کنند.
قضایای زیادی وجود دارند که حاکی از آزار و اذیت، تعرض جنسی و ناپدید شدن این دختران میکنند.
عایشه خان، دختر دستفروشی است که ۱۰ خواهر از دو مادر دارد. پدر عایشه از نارسایی گرده رنج میبرد. نامبرده با دو خواهر بزرگتر خود در جادههای کابل قلم میفروخت که آن دو حدود سه سال پیش ناپدید شدند و باوجود تلاش زیاد خانواده و دوستان تا به امروز هیچ سرنخی از آنان به دست نیامده است.
عایشه میگوید: «زندگی بسیار فقیرانه داریم. بنابر این، مجبورم قلمفروشی کنم. چندان فایده نمیکنم. یک بسته قلم با قیمت ۱۵۰ افغانی میخرم که در طول یک ماه میفروشم. با آمدن طالبان وضعیت اقتصادی ما بدتر شده است. از مجبوریت بیرون میشوم و در زیر آفتاب سوزان کار میکنم، ولی از طرف یک تعداد تحقیر و توهین میشویم. مثلا میگویند بیا عروسی کن و یا میگویند با مجاهدین [طالبان] عروسی کن. من اصلا درمورد روز کودک چیزی نمیدانم و اولین بار است که درموردش شنیدهام.»
عایشه آرزو دارد که در آینده معلم شود تا به سایر دخترانی که مثل خودش را در جادهها کار میکنند کمک کند و آنان را با سواد بسازد که دیگر با کار شاق و توهین و تحقیر رو به رو نشوند.
مرسل میرآغا، دانشآموز صنف ده میباشد که یک خواهر و یک برادر دارد. پدرش معتاد به مواد مخدر است و برادرش هر چند از مشکل روانی رنج میبرد ولی موترشوی میکند. در گذشته مرسل با فروش قلم مصارف مکتب خود را پیدا میکرد، اما اکنون مجبور است که خانواده خود را نیز از نگاه مالی حمایت کند و افزون بر این بایست خانواده خواهر خود را نیز کمک کند. مرسل ابراز میدارد که از پول به دست آمده روزانه باید نان خشک و شیر به خواهرزادهاش خریداری کند. وی میگوید: «من قلم فروشی میکنم، وقتی نتوانم قلم بفروشم، مجبور میشوم که شیشههای موترها را پاک کنم. ما را بسیار توهین میکنند. من به حرفهای آنان گوش نمیدهم و به کار خود ادامه میدهم. در صنف دهم مکتب هستم ولی با آمدن طالبان مکاتب بسته شدند.»
مرسل درباره روز کودک اظهار میکند: « میدانم که امروز روز کودک است ولی پدر مادر من مانند بعضی از مادرها و پدرها از این روز تجلیل نمیکند، چون توان اقتصادی نداریم.»
مرسل میافزاید: «سه آرزو دارم: اولین این که هیچ وقت پیش کسی سرخم نشوم. دومی قرآن را با ترجمهاش فرا بگیرم و سوم مکتب را تمام کنم و داکتر شوم.»