جویندگان ریشه؛ روایت زنانی از دل خاک کرماشان
در دشتهای کرماشان، زنان با دستان خالی و دل پر، ریشههایی را میجویند که نان میدهند، اما نه آن جایگاهی را که سزاوارشاند. آیا روزی این ریشهها به آزادی خواهند رسید؟

نسیم احمدی
کرماشان- در دور دستترین دشتهای کرماشان، میان پستی و بلندی تپههای کوچک و بزرگ و در لابلای صدای نسیم آمیخته با ضربات کلنگ، ریشهای در خاک تنیده است که میتواند لقمه نانی برای زنانی شود که به ستیز با فقر پرداختهاند.
داستان سهیلا؛ از مهاجرت همسر تا تلاش برای تحصیل دختران
سهیلا مادر ۳ فرزند است. همسرش ۹ سال پیش به امید گذشتن از دریای مدیترانه و رسیدن به لمس واقعی خوشبختی کوله بارش را بست و راه مهاجرت در پیش گرفت و دیگر خبری از او نشد. از آن زمان، سهیلا هر روز کولهبارش را به امید رسیدن به نان میبندد و در مزارع و جاهای مختلف کار میکند.
سهیلا میگوید: «من فقط ۵ کلاس سواد دارم چون بیشتر از این اجازه درس خواندن نداشتم. وقتی ۱۴ سالم بود ازدواج کردم. هنوز ۱۸ سالم نشده بود که ۳ فرزند به دنیا آوردم. یک پسر و دو دختری که به امید پسر دار شدن و فرار از سرزنش دیگران، قبل از پسرم به دنیا آمدهاند برای همین هیچگاه وقتی برای درس خواندن و یا یاد گرفتن چیزی نداشتم. تا قبل از رفتن همسرم او از راه گچ کاری و کارگری روزانه خرجمان را میداد اما بعد از رفتنش من ماندم و من. از آن زمان کارهای مختلفی انجام میدهم. در فصل بهار به کوهها میروم و برای فروش، گیاهانی مانند کنگر، پیچک، گنور و ... جمع میکنم. تابستان که میشود در زمینهای مختلف صیفی جات به همراه زنان دیگر کار میکنم و بعضی روزها به جای دستمزد روزانهام گوجه میآورم و بعد از تبدیل آن به رب آنرا میفروشم.»
ریشههایی که نان میدهند، اما نه عزت
«اما در کنار تمام این کارها با شروع بهار به جمعآوری ریشه (شیرین بیان) میپردازم. جمعآوری ریشه سخت است چون باید ساعتها زمین را حفر کنم تا به چند کیلو ریشه برسم اما چارهای نیست چون خرج زندگی گران شده و از طرفی روستایمان دبیرستان ندارد و مجبورم هر روز دخترهایم را برای درس خواندن به شهر بفرستم.»
اما فقط سهیلا نیست که به دل خاک پناه برده که بتواند برای گذران زندگی پول اندکی به دست بیاورد بلکه دهها زن دیگر نیز هستند که مانند او مجبورند در حاشیه مزارع و دشتها ساعت ها کار کنند تا بتوانند چند کیلو ریشه از دل خاک در بیاورند و به مبلغ ناچیزی آنرا بفروشند.
زن دیگری که کارش جمع آوری ریشه است میگوید:«اینجا زن و مرد کار میکنند اما بیشتر زنانی که سرپرست خانواده هستند به این کار پناه میآورند.
اما دلالان وقتی میفهمند زن تنها و بی سوادی هستیم به بهانه اینکه ریشههایمان کیفیت خوبی ندارند، با قیمت پایینی آن را از ما میخرند. اما خب چارهای نداریم چون تمام دلالان ریشه مرد هستند و ما هم به پول ریشه (شیرین بیان) نیاز داریم.»
مردان دلال؛ واسطههایی با عینک تبعیض
سهیلا در مورد روزهای اول کارش چنین میگوید: «روزهای اول وقتی برای کار به زمین روستاهای دیگر میرفتم و یا برای گیاهان بهاری به کوه میرفتم پشت سرم حرفهای زیادی بود و حتی بسیاری از مردهای فامیل به خودشان اجازه میدادند که پیشنهادهای نامناسبی به من بدهند. خیلی از زنهای پیر با کلماتی مثل عیب بودن، آبرو نداشتن و ... سعی داشتند من را از کار کردن منع کنند. حتی وقتی در بهار گیاهانی که جمع کردهام را برای فروش به شهر میبردم از آشناها کسی از من چیزی نمیخرید اما من تنها هدفم کار کردن و خرج تحصیل دخترانم بود که در آینده مثل من نشوند. خیلی از فامیلها میگویند دخترهایت را همسر بده و کار نکن اما میخواهم دخترانم پیشرفت کنند و شغل خوبی به دست بیاورند که مجبور نشوند برای لقمهای نان هر روز در زمین و مزارع سرگردان باشند. بعد مدتها کار کردنم خیلی از زنهایی که پشت سرم حرف میزدند خودشان هم شروع به جمع آوری ریشه (شیرین بیان) و فروش آن کردند چون فهمیدند اگر زنی برای دستمزد کار کند و دستش در جیب خودش باشد هیچ عیب نیست.»
زن بودن، عیب بودن؟
زنان بسیاری در ایران به دلیل فشار اقتصادی و تبعیض در استخدام مجبور به انتخاب شغل های کاذب اینچنینی هستند اما بدترین قسمت ماجرا این است که حتی در این شرایط هم مرد سالاری اجازه نمیدهد زنان نفس راحتی بکشند. تبعیضی که دلالان در خرید ریشه (شیرین بیان) از فروشندگان زن و مرد قائل میشوند مثال بارزی از این ناعدالتی است که مرد سالاری به زنان شاغل تحمیل میکند.
برای درک بهتر تبعیضی که پیشتر از آن صحبت کردیم خوب است دلیل اختلاف در قیمت خرید ریشه (شیرین بیان) از زن و مرد را از زبان یک دلال هم بشنویم.
تبعیض در سایهی قدرت مردانه
تبعیض در سایهی قدرت مردانه دلالان معمولا سر زمین، ریشهها را با قیمت بسیاری پایینی میخرند و سپس با قیمتی تقریبا ۳ برابر، آنرا به کارخانهدارها میفروشند. یکی از این دلالان به اسم نمامعلی میگوید: «نمیشود ریشهای که [زنی] (در اینجا چون دلال از واژه ضعیفه استفاده کرد آنرا با واژه زن جایگزین کردم) آنرا برداشت کرده با قیمت ریشه یک مرد یکی باشد. توان بدنی زنان کمتر است بنابراین نمیتوانند زمین را بیشتر حفر کنند و ریشههای ضخیمتری را برداشت کنند. بنابراین قیمت ریشه نازک و ضخیم هم باید فرقی داشته باشد. اگر قیمت ریشهی زنی که روزی ۲۰ کیلو ریشه برداشت میکند با قیمت مردی که روزی ۵۰ کیلو ریشه برداشت میکند یکی باشد خب فروشندگان مرد ناراحت میشوند و در نتیجه چیزی به من نمیفروشند.»
تک تک واژههای این دلال از ذهن واپسگرایی نشات گرفته که حتی در پایینترین سطحهای جامعه هم سعی دارد زنان را به عقب بکشد و نگذارد هم گام با دیگران زندگی کنند.
وقتی استقلال زن، خطرناک تلقی میشود
در واژهنامهی جامعهی مرد سالار واژهی زن هیچگاه معنی عمیقی نداشته و به راحتی با پَستترین کلمات مانند ضعیفه جایگزین شده است. حال اگر زن پا به میدان زندگی بگذارد و بخواهد به جای تن دادن به ضعیف بودن، قوی بودن و مبارزه را برگزیند کاملا واضح است که توسط ذهنهای متحجر سرکوب میشود. اینکه ریشهی (شیرین بیان) زن و مرد با قیمت متفاوتی خریداری میشود دقیقا بیانگر این موضوع است که مرد در ضمیر ناخودآگاهش بر این باور است که این زن چون از قلمروی خود یعنی آشپزخانه ( به باور بسیاری از مردان قلمروی اصلی زنان فقط خانه و آشپزخانه با شرط حاکمیت مردان است) بیرون آمده و به خود جسارت کار کردن داده پس میتواند فراتر هم پیش برود. اینجاست که مرد به عنوانی کسی که بر این باور است که قدرت مطلق باید در دست او باشد در ذهن کوچکش نگران وسعت فعالیتی است که زن مخاطبش به دست آورده و چون این زن در یک جامعه روستایی به شدت بسته و متعصب پا فراتر گذاشته و برای دستمزد و استقلال کار میکند خطرناک است.
بنابراین مرد دلال تصمیم میگیرد به هر روشی زن را سرکوب کند که مبادا این زن قدرتش بیشتر شود و حتی شروع به دلالی کند. در جامعه مرد سالار، مردان مشکلی با کار زنان ندارند و تنها مشکل آنان کاری است که به زن جایگاه دهد. برای مثال زنی که در خانه در خدمت برادران و پدرش است و هر روز بدون کوچکترین دستمزدی ساعتها در طویله و سر زمین کار میکند نشانگر زنی با وجنات پسندیده است زیرا در خدمت برادران و پدر خود و طبق دستور آنها کار میکند و از این راه پولی دریافت نمیکند که به او استقلال دهد. اما اگر همین زن کار ذکر شده را برای پول انجام دهد و خود برای دستمزدش تصمیم بگیرد دیگر آن تعریف و تمجید سابق را از دست میدهد و ذهن مرد با به کارگیری واژهی سرکش، این اجازه را به خود میدهد که این زن را زنی نامناسب بخواند و سرکوب کردن او را امری به جا و لازم بداند.
چیزی که قدرت به دستان را میترساند کار، فعالیت و موجویت زن نیست بلکه ترس واقعی آنها این است که زن از وابسته بودن و تحت سلطه بودن مرد فراتر رود و به استقلال دست یابد.
اتفاقات و فراز و نشیبهایی که سهیلا برای فروش ریشه و تحصیل دخترانش طی میکند دقیقا جامعهی کوچک شدهی ما در قالب زندگی یک شخص است.
سهیلا؛ زنی در دل روستا، نماد ایستادگی
سهیلا در اینجا نماد تمام زنانی است که برخی از تابوها را شکستهاند و روستا نماد جامعه و فرد دلال ذهنیت مرد سالار سرکوبگری است که تمام اساس و بنیادش سو استفاده از زن برای منافعش و از طرفی سرکوب کردن زن برای تثبیت قدرتاش است.
با نگاه به زندگی سهیلا به این نتیجه پی میبریم که او در تمام ابعاد زندگیاش قربانی جامعه مرد سالار بوده؛ محدودیت در تحصیل، ازدواج در سن کم، ۳ بارداری قبل از ۱۸ سالگی به امید داشتن فرزند پسر، تبعیض در شغل و درآمد و ... مثالهای برجسته فقط محدودیتی است که زن بودن برای سهیلا تعیین کرده است.
ریشههای شیرینبیان؛ استعارهای از ریشههای آزادی
شاید سهیلا و هزاران زن دیگر مانند او هیچگاه درکی کامل از قربانیبودن خود و قربانیهایی که به دنیا میآورند نداشته باشند. اما از آنجایی که هر انسانی در ضمیر ناخودآگاهش در جستجوی آزادی است و این ناخودآگاه در رفتار انسان جلوه میکند بنابراین کوچکترین تابوشکنی در جوامع زیر ستم مردسالاری، یک پیروزی بزرگ است. سهیلا توانست برخی از حصارهایی که دور زنبودن او کشیده بودند را در یک جامعه کوچیک روستایی در هم بشکند و در برابر موانع ایستادگی کند. این تابوشکنیهای سهیلا قطعا روزی در ذهن دیگر زنان روستا مانند جرقهای تبدیل به فروغ خواهد شد و شاید آنان را از سیاهچاله ومحدودیت به دلیل زن بودن بیرون بکشد و دریچهای رو به تغییر به روی آنها بگشاید. تلاش برای آزادی در هر ابعادی از جامعه یک مبارزه بزرگ است و شاید روزی همین روستای کوچک و زنانی که در جستجوی ریشه (شیرین بیان) هستند، بتوانند ریشههای آزادی را در خاکی که سالهاست اجازه روییدن به آنها نداده، بگسترانند.