دیوارهای شکسته و قلبهای خسته؛ قصه ناتمام ناپدیدشدگان سوریه
درهای زندان سرانجام گشوده شد، اما خانوادههای چشمانتظار تنها با سلولهای خالی و اوراقی پراکنده روبرو شدند. هیئت تحریر الشام همچنان از رسیدگی به پرونده ناپدیدشدگان سر باز میزند.
![](https://jinhaagency.com/uploads/fa/articles/2025/02/20250210-photo-2025-02-10-08-52-00-jpgda8f0a-image.jpg)
غفران الهبص
حلب - پس از ۸ دسامبر، خانوادههای بازداشتشدگان برای دیدار عزیزانشان که رژیم اسد ناپدیدشان کرده بود، به زندانها هجوم بردند. اما به جای بازگشت عزیزان، تنها با دیوارهایی روبرو شدند که رد درد و رنج زندانیان را در خود داشت و سوابقی پراکنده که فقط نامهایی بیجسد را ثبت کرده بود.
سوابق پراکنده در خیابانها به گواهی زنده از تراژدی بازداشتشدگان تبدیل شده، در حالی که مدیریت هیئت تحریر الشام همچنان این پرونده انسانی را که با سرنوشت هزاران نفر گره خورده، کماهمیت میشمارد. همسران چشم به راه، مادران در انتظار فرزند و کودکان محروم از پدر، همگی در برابر این سکوت مطلق فریاد میکشند.
در نبود پاسخگویی، آنچه «آزادسازی» نام گرفته، خود به حلقهای تازه از ستم بدل شده است. نه عدالتی به اجرا درآمده و نه پاسخی قانعکننده ارائه شده است. تنها خانوادههایی ماندهاند که در دالانهای فراموشی به جستجوی حقیقت میپردازند، در حالی که ناامیدی عمیقتر میشود و امید رنگ میبازد.
سرآغاز فروپاشی یک خانواده
کوثر جندی، مادر ۴۰ سالهای از حلب که همسرش جزو ناپدیدشدگان است، سرگذشت تلخ خود را اینگونه بازگو میکند: «همسرم بیش از ده سال پیش و تنها به جرم سفر به لبنان بازداشت شد. هیچ دلیل روشنی برای این بازداشت وجود نداشت و همین سفر ساده، زندگی ما را از هم پاشید. تحمل آن لحظات غیرممکن بود. هرگز فکر نمیکردم با کودکی خردسال و بیخبر از سرنوشت همسرم، تنها بمانم.»
او ادامه میدهد: «پس از بازداشت همسرم، همه چیز دگرگون شد. فرزندم آنقدر کوچک بود که نمیفهمید چه بلایی سرمان آمده. اوایل میگفتم پدرش به سفر رفته و سعی میکردم در برابرش محکم باشم تا تلخی ماجرا را درک نکند. اما با بزرگتر شدنش، پرسشهایش بیشتر شد. دیگر نمیتوانستم حقیقت را پنهان کنم. وقتی به او گفتم پدرش ناپدید شده و نمیدانیم کجاست، غم سنگینی در چشمانش نشست. آن لحظه فهمیدم بخشی از کودکیاش را از او گرفتهاند.»
کوثر جندی میگوید: «با آغاز بازگشایی زندانها و آزادی بازداشتشدگان، پس از سالها رنج و انتظار، بارقهای از امید در دلم روشن شد. چشم به در میدوختم، منتظر خبری از همسرم. با هر صدای شکستن قفلها، قلبم تندتر میتپید. امید داشتم نامش را میان آزادشدگان بشنوم یا او را در میان کسانی ببینم که پابرهنه از آن دوزخ بیرون میآمدند.»
او با بغض ادامه میدهد: «پسرم کنارم مینشست و نگاه مشتاقش میپرسید آیا امروز پدرش برمیگردد. آن لحظات انگار میان مرز امید و ناامیدی معلق بودیم. با اینکه شنیده بودم او را به زندان صیدنایا بردهاند اما حتی در آنجا هم ردی از او نیافتم.»
یک خانواده چشم انتظار در برابر دو نظام بیاعتنا
کوثر جندی میگوید: «در دوران حکومت قبلی، هر بار که کورسویی از امید میدیدم، راهی شعبههای امنیتی میشدم. التماس میکردم خبری از همسرم بدهند، اما رفتارشان از خود زندان هم بدتر بود. تحقیرم میکردند، آزارم میدادند و طوری نگاهم میکردند که انگار پیگیری سرنوشت همسرم جرم است. با خفت بیرونم میکردند و من با قلبی شکسته و روحی زخمی برمیگشتم.»
او ادامه میدهد: «جز اشک چیزی برای ریختن نداشتم. کسی به دردم گوش نمیداد و هر بار دست خالی و بیجواب برمیگشتم، حتی بدون کورسویی از امید. بعد از آزادسازی و باز شدن درهای زندانها، دوباره امیدوار شدم. اما باز هم واقعیت تلختر از تصورم بود. هیچ نشانی از او نبود، حتی یک نام. امیدی که در دلم جوانه زده بود پرپر شد و حالا با دردی عمیقتر دست به گریبانم. انگار زندگی نمیخواهد رنگ آرامش به خود ببیند.»
کوثر جندی از بیتفاوتی گروە جهادی تحریر الشام در قبال سرنوشت ناپدیدشدگان به تندی انتقاد میکند: «امید داشتم با تغییر حکومت، روزنهای برای یافتن همسرم باز شود، اما بیاعتنایی مدیریت جدید به پرونده ناپدیدشدگان، مرا شوکه کرد. هیچکس پاسخگو نیست. هر جا میروم، هر دری را میزنم، انگار نه انگار که هزاران نفر بیسرنوشت ماندهاند. نه کسی به درد دلهایمان گوش میدهد، نه راهنماییمان میکند و نه حتی میگوید باید به کجا مراجعه کنیم. مدتهاست دنبال یک نشانی، یک راهنما میگردم، اما همه تلاشهایم بیفایده بوده است.»
این مادر رنجدیده با خشم میگوید: «برای هیئت تحریر الشام، ما فقط چند شماره بیارزش در یک دفتر هستیم.» او که در جستجوی حقیقت به هر دری زده، میافزاید هیچکس در این شرایط دشوار به فریادش نرسیده است.
کوثر جندی با صدایی لرزان از خشم ادامه میدهد: «موضوعی به این مهمی که نیاز به تحقیقات جدی دارد، به کلی نادیده گرفته شده است. مدیریت حتی یک قدم هم برای بررسی سوابق برنداشته است. نه تلاشی برای یافتن نامها کردهاند، نه شواهدی جمعآوری کردهاند. ما حتی نمیدانیم عزیزانمان کجا هستند، زندهاند یا مرده، کجا دفنشان کردهاند. به چه جرمی شکنجه شدهاند؟ به چه حقی ناپدیدشان کردهاند؟ چه بر سرشان آوردهاند؟ در این سکوت مرگبار، در چرخهای از درد و ستم گرفتار شدهایم و نمیدانیم به چه کسی پناه ببریم.»
فریاد دادخواهی
کوثر جندی خطاب به مقامات مسئول و سازمانهای بینالمللی میگوید: «به هر کمکی برای یافتن عزیزانمان نیاز داریم. باید پروندهها دوباره باز شود، تحقیقات جدی انجام گیرد و تمام مدارک و شواهد جمعآوری شود. سالهاست که با درد بیخبری زندگی میکنیم و دیگر نمیدانیم به چه کسی پناه ببریم. چه کسی صدای ما را میشنود؟ چه کسی حرفهایمان را باور میکند؟»
او ادامه میدهد: «ما نیاز به حمایت واقعی داریم. باید پروندههای بازداشتشدگان بازگشایی شود. باید بر مقامات فعلی فشار بیاورند تا اطلاعات را در اختیارمان بگذارند. دانستن سرنوشت عزیزانمان فقط یک حق قانونی نیست؛ این یک حق انسانی است که هیچکس نمیتواند آن را از ما بگیرد.»
کوثر جندی با قاطعیت میگوید: «دیگر حتی امید دیدار همسرم را هم ندارم، اما حق دارم بدانم چه بر سرش آمده است. الان تنها خواستهام دانستن حقیقت است، اینکه کجا بود، چرا بردندش، اگر مرده کجا دفنش کردهاند. چطور ممکن است انسانی بیهیچ نشانی ناپدید شود؟»
او ادامه میدهد: «این سؤالها مثل خوره به جانم افتادهاند و هیچ پاسخی برایشان نمییابم. اما با همه دردی که میکشم، دست از جستجو برنمیدارم. تا روزی که همه بدانند چه بلایی سر عزیزانمان آمده، ساکت نخواهم نشست. شاید امروز به اندازه گذشته درد میکشم، اما هنوز امیدوارم روزی به آن حقیقتی که سالهاست در پیاش هستیم، برسیم.»