دوره‌ی سیاه طالبان دوباره رسید

آسمان تاریک، زمین داغ، جاده‌‌ ها خلوت، مزارع زرد و زار، دکان‌ها قفل زده، خانه‌ ها ماتم‌زده...

آسمان تاریک، زمین داغ، جاده‌‌­ها خلوت، مزارع  زرد و زار، دکان‌ها قفل­زده، خانه‌­ها ماتم‌زده...

 

پروانه کبریت

کابل - افغانستان دوباره به دو نیم دهه‌­‌ی قبل برگشت، به سال‌­هایی­که دقیقا شبیه امروز فضا وحشت‌­زده بود. همه در حالت فرار و مهاجرت و زنان فقط برای خانه و گورستان بودند.

طالبان خلاف اصول گفتگو­های صلح بین‌­الافغانی، به تصرف، سرکوب، خشونت، قید و بندهای اجباری در کشور پرداخته است. در کنار تصرف ادارات دولتی و از بین بردن افراد دولتی بخصوص افراد که در بخش نظامی ایفای وظیفه می‌­کردند، ادارات زنان را نیز به آتش کشیده، همه‌ی زنان را دوباره خانه‌­نشین ساختند. طالبان اگر زنان را خانه‌­نشین هم نسازند، اما فضایی قسما وحشت‌زده ایجاد می‌کنند که خود زنان جرأت نکنند از خانه بیرون بیایند.

اینک در این مورد با یکی از زنان فعال اجتماعی ولایت نیمروز که به طور کلی تحت تصرف طالبان قرار دارد، صحبت‌هایی انجام داده‌ایم.

سارنوال نوریه هوتگ، از اوضاع حاکم ولایت نیمروز و حاکمیت طالبان در این ولایت به خبرگزاری زن چنین می‌گوید، زندگی را برای تمام مردم و بخصوص به کارمندان دولتی سخت ساخته، همچنان خانه‌های کارمندان دولتی را غارت و چپاول کردند.

وی می‌گوید، طالبان ریاست امور زنان را به آتش کشیدند و به همین ترتیب دیگر بخش­‌های کاری زنان را نیز مسدود ساخته‌اند. او در ادامه افزود، تمام کارمندان زن که در ادارات دولتی و غیردولتی کار می‌کردند، نمی‌توانند از خانه بیرون بیایند و یا به دفاتر کاری خود بروند. چون تا بحال طالبان هیچ اعلامیه یا مکتوبی در رابطه به کار زنان نشر نکرده‌ است. فقط تلاشی را آغاز کرده و دنبال کارمندان زن هستند. سارنوال نوریه می‌­گوید، بعضی از ادارات چون ریاست معارف و شهرداری با آن­‌عده کارمندان‌شان که سوگند یاد کرده و تسلیم شده‌اند شروع به فعالیت کرده‌اند، اما بدون حضور کارمندان زنان.

نوریه گفت: "در بخش بیمارستان­های دولتی فقط دکترهای زن و زایمان بر سر کارشان هستند، اما بنابر محدودیت کاری وضع شده روزانه فقط دو قابله می­‌تواند زایشگاه بیایند. اما، برای کلینک­‌های شخصی هیچ نوع محدودیت کار وضع نکرده‌اند و می‌­توانند به کارشان ادامه دهند اما با رعایت حجاب جبری و داشتن محرم."

نوریه با آمدن طالبان موقف اجتماعی خود و دیگر زنان فعال افغانستان را در خطر می‌­بیند.

 وی می‌­‌گوید، ما با سعی و تلاش زیاد توانستیم به چنین موقعیتی برسیم، وظیفه‌ی ما فقط دفاع از زنان ستم­‌دیده، مردم مظلوم و محکوم کردن مجرم و ظالم بود. اما، امروز حتا خانه­‌های ما برای‌مان مصون نیست. برای ما هشدار داده شد، که کشته می‌­شوید، بنا ما پا به فرار گذاشتیم و در خانه‌­های دیگران سرگردانیم.

 

نوریه با بغض گلو با سخنان تند تند در پیامی برای طالبان خطاب کرد، که اگر شما ما زنان فعال و تحصیل کرده­ی اجتماع را نمی­پذیرید، ما هم شما و حاکمیت شما را نمی­پذیریم. وی از دولت تقاضا کرد تا مردم و بخصوص این زنان که در هر شرایط در کنار دولت ایستاده بودند را از چنگ طالبان نجات دهند.

جنایات طالبان از حد گذشته است، که تنها به تصرف و گرفتن قدرت خلاصه نمی‌­شود. کشتار مردم بی­گناه، به راکت و رگبار بستن مردم و مسافران، غارت و چپاول، ایجاد فضای تهدید و ترس، وحشت و رعب، خانه­‌نشین ساختن زنان بیداد می‌­کند. بدترین جنایت که با هیچ عقل و دینی جور در نمی‌­آید اعلان کردن جهاد‌النکاح است. طالبان در ولایات که تحت تصرف‌شان است اعلامیه پخش کرده و از مردم خواسته تا دختران جوان‌شان را که بالاتر از ۱۵ سال عمر دارند با زنان بدون همسر که کمتر از ۴۵ سال عمر داشته، به مجاهدین (طالبان) تسلیم کنند، که به نکاح شرعی با جنگجویان‌شان درآورده می‌شود.

درد و مجبوریت بیجاشدگان تنها قرار گرفتن زیر آتش راکت و موشک نیست، بلکه یگانه دغدغه و ترس را که در دل همه­‌ی این آوارگان ایجاد کرده بود، گرفتن و بردن دختران‌شان توسط طالبان می‌­باشد.

مستوره زن ۳۷ ساله با همسر ریش سفید، پنج پسر و یک دختر ۹ ساله‌­اش که خانه‌­یشان توسط هاوان به آتش کشیده شده بود، آواره‌ی کابل شده‌اند. همسر مستوره سبزی‌فروشی می‌کرد. وی می‌گوید، نه همسرم دولتی بود و نه من که ترس از کشته شدن داشته باشیم بلکه، از ترس اینکه دختر خردسالش را از دست ندهد پا به فرار گذاشته‌اند.

مستوره می‌­گوید، خودم شاهدم که طالبان زن همسایه‌ی ما که پنج سال می‌­شد همسرش را از دست داده، با سه فرزند خود زندگی می‌­کرد، را با خود بردند.

شبانه، مادر دیگری که از زیر رگبار راکت ولایت کندز به کابل بیجا شده است، چنین سخن می‌گوید:

"کندز را به آتش کشیدن، همین که طالبان اعلامیه‌ی جهاد‌النکاح پخش و نشر کردند، من دختر ۷ ساله‌­ام را به خانه‌­ی مادرم فرستادم. طالبان تفنگ سر شانه آزادانه سوار موتورسیکلت در کوچه‌­ها و خیابان‌­ها گشت و گذار می‌­کردند. افراد دولتی را تیرباران کرده، دختران جوان را با خود به نکاح در‌می‌آورند."

وی می­‌گوید دو روز است به کابل آمده در این پارک افتاده‌­ایم، هیچ­کس نیست خبری از ما بگیرد. توزیع مواد به شکل منظم به هر کسی نمی‌­رسد بنا آنهاییکه طفل نوزاد دارند و فرزندان ما خردسال دارند، نمی‌­توانند چیزی بدست بیاورند و روی زمین خشک و خالی شب و روز را سپری می‌­کنیم.

در گوشه­‌ای از پارک بیجاشدگان مادری در حال گریه فریاد می‌­زد، جنگ همه چیز را از من گرفت، همسر و پسر بزرگم را در حاکمیت قبلی طالبان از دست دادم و این بار خانه و دار و ندارم را از دست دادم. این مادر برای دختر عروس شده‌­اش که بخاطر نداشتن پول کرایه موتور نتوانست فرار کند و به کابل بیاید، بلند بلند گریه می‌­کرد، می­‌گفت همه‌ی فکرم پیش دخترم است و به یادش نان به دهن نمی‌­زنم...