"پنج عصر" روایت ستیز جامعەی افراطی افغانستان با زنان متفکر

فیلم سینمایی پنج عصر، سومین فیلم بلند سمیرا مخملباف است که عنوانش برگرفته از شعری از گارسیا لورکا شاعر پرآوازه‌ی اسپانیایی است، درباره‌ی زندگی یک خانواده‌ی افغان پس از سرنگونی طالبان است.

مرکز خبر- فیلم سینمایی پنج عصر به کارگردانی سمیرا مخملباف محصول سال ٢٠٠٣ میلادی است. در این فیلم عاقله رضایی، عبدالغنی یوسف‌زای و مرضیه امیری ایفای نقش کرده‌اند.

فیلم سینمایی پنج عصر در بخش پرده‌ی نقره‌ای هفدهمین جشنواره‌ی بین‌المللی سنگاپور سال ٢٠٠۴ برنده‌ی جایزه‌ی "سینمای جوان"، جایزه‌ی طاووس طلایی برای بهترین فیلم در بخش مسابقه‌ی سی‌وچهارمین جشنواره‌ی بین‌المللی هند، جایزه‌ی بزرگ "کلیساهای جهان" از جشنواره‌ی فیلم کن سال ٢٠٠٣ در فرانسه و جایزه‌ی ویژه‌ی "هیئت داوران" از بخش مسابقه‌ی اصلی فستیوال کن ٢٠٠٣ در فرانسه را کسب کرده است.

پنج عصر فیلمی درباره‌ی رؤیاهای زن افغان و مشکلات و مصائب‌اش در یک جامعه‌ی به شدت مردسالار و سنتی و جنگ‌زده است. زن جوانی به نام نقره می‌کوشد پس از فروپاشی طالبان در افغانستان از آزادی به دست آمده در دوران جدید، برای رشد اجتماعی خود به عنوان یک زن، بیشترین بهره را ببرد. نقره نوجوان ١٨ ساله است که پدری متعصب با اندیشه‌ای طالبانی دارد و در جامعه‌ای که زن را تنها در پستوی خانه می‌خواهد و کمترین حق حیات انسانی و اجتماعی را برای او قائل نیستند، می‌خواهد رئیس‌جمهور شود.

نقره که دختر یک پیرمرد بنیادگراست، برای پدرش چنین وانمود می‌کند که به مدرسه‌ی قرآن می‌رود جایی که زنان در آن‌جا هیچ هویتی ندارند و همه با پوشیدن برقع و پنهان کردن زیبایی‌هایشان یک شکل و یک رنگ دیده می‌شوند ولی نقره پنهانی و به دور از چشم پدر از مدرسه‌س قرآن به سوی مدرسه‌ی جدید می‌رود. با برداشت برقع و دور انداختن کفش‌های سنتی و پوشیدن کفش‌های زنانه و پاشنه دار (در اسلام شنیدن صدای کفش زنانه حرام است) گذاری از جهان سنتی به جهان مدرن را نشان می‌دهد.

نقره در مدرسه‌ی جدید درس دمکراسی را می‌آموزد و در آن‌جا اعتقاد راسخ پیدا می‌کند که نباید جنسیت او مانعی برای پیشرفت او برای رسیدن به اهدافش شود و روزی مانند بی‌نظیر بوتو که نخست وزیر پاکستان شده می‌تواند رئیس‌جمهور افغانستان شود. نقره در ابتدا خوش‌بین و دارای اراده است ولی واقعیت‌ها، جامعه‌ی مردسالار، فقر و گرسنگی، بنیادگرایی اسلامی، ویرانی و جنگ و خشونت‌های افغانستان به آهستگی روحیه‌ی او را فرسوده کرده و در جایی از فیلم با پرتاب کردن کفش‌هایش از پای خود به یکباره همه‌ی امیدها و آرزوهایش را غیرممکن می‌بیند.

وقتی که دختران از مدرسه مرخص می‌شوند و به خیابان می‌روند، برقع‌های آبی رنگشان باعث می‌شود آن‌ها مانند آبی به نظر برسند که به بیابان می‌ریزد، زنانی با رویاهای آبی و دنیایی امید کە تعصب غیرقابل تغییر مردان و حتی گاهی زنان امید به آینده و بهبود زندگی آنان را نابود کرده و از بین می‌برد.

هنگامی کە مدیر مدرسە از آنها می‌پرسد آرزو دارند در آیندە چە شغلی داشتە باشند همەی آنها با امید و مصمم از رویاهای خود برای آیندە سخن می‌گویند، اما تنها ٣ نفر از آنها معتقد هستند کە زن نیز می‌تواند رئیس جمهور شود و یکی از آنها جسورانە و مصمم‌تر از بقیە از دلایل خود برای رئیس جمهور شدن سخن می‌گوید. رویاهای بزرگی دارد و خواهان ایجاد جامعەای برابر و بدون تبعیض است کە فرصت رشد را از افراطی‌ها می‌گیرد، رویایی کە شاید کم‌ترین سیاستمدار در دنیای واقعی بە آن اندیشیدە باشد.

مهم‌ترین سکانس فیلم هنگامی است کە از دانش آموز عینکی سوال می‌شود اگر رئیس جمهور شوی با طالبان چە خواهی کرد؟ او می‌گوید هیچی. من با آنها کاری ندارم اما جامعەای خواهم ساخت کە دیگر طالبان در آن بە وجود نیاید. این نوجوان کە در جامعەای زن‌ستیز  رشد و تبعیض را تجربە می‌کند، بە خوبی درک کردە است کە بە وجود آمدن طالبان خود بە خود نیست بلکە جامعەی افراط‌گرا زمینەی رشد آن را بە وجود آوردە است، اما همان جامعەی زن‌ستیز مانع رشد چنین زنانی می‌شود و هنگام بازگشت از مدرسە هر سە دانش آموزی کە خواهان رئیس جمهور شدن بودن در یک انفجار جانباختند و تاریخ بار دیگر تکرار می‌شود، مانگونە کە بی نظیر بوتو با افکاری جدید و متمایز خواهان اصلاح جامعەی پاکستان بود اما توسط تاریک دلان بە قتل رسید دانش آموزانی کە متفکر جامعەی افغانستان بودند و خواهان اصلاحاتی بنیادین در جامعە بودند توسط تاریک دلان بە قتل رسیدند.

این فیلم به خوبی جنگ و ویرانی‌های آن را به خوبی نمایان کرده و نشان می‌دهد که دمکراسی مورد ادعای کشورهای غربی نیز توخالی است. زمانی که نقره از سرباز فرانسوی سؤال می‌کند که چرا و چگونه رئیس جمهورتان را انتخاب کردید، جواب می‌شنود که چاره‌ای جز انتخاب او نداشتیم.

فیلم پنج عصر سمیرا مخملباف به خوبی واقعیت افغانستان را نشان می‌دهد که افکار پوسیده و مرتجع طالبان و ذهنیت زن‌ستیز این گروه به ذهن و فکر مردم این دیار رسوخ کرده و پدر نقره دلیل این ویرانی، گرسنگی، فقر و مرگ را در کابل وجود زنان بی‌حجاب نوصیف کرده و می‌خواهد به شهری کوچ کند که همه مسلمان باشند و دیگر صدای موسیقی را نشنود (در اسلام موسیقی و آلات موسیقی حرام دانسته شده است).